جدول جو
جدول جو

معنی سنگ سار - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ سار
(سَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ خارا
تصویر سنگ خارا
خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ ساو
تصویر سنگ ساو
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنگ سار
تصویر خنگ سار
ویژگی کسی که تمام موهای سرش سفید باشد، سرسفید، سفیدمو، برای مثال چند بگشت این زمانه بر سر من / گرد جهان کرد خنگ سار مرا (ناصرخسرو - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ خوار
تصویر سنگ خوار
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، اسفرود، سفرود، قطات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ سماک
تصویر سنگ سماک
سنگ سماق، سنگی سخت که خوب صیقل می گیرد و به رنگ های سرخ، سبز، قهوه ای یا خاکستری در می آید و برای ساختن ستون های سنگی و مجسمه و اشیای دیگر به کار می رود، گاه در آن ریزه های کوارتز و فلدسپات نیز دیده می شود، پرفیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ خاز
تصویر سنگ خاز
سنگ پا، نوعی سنگ سوراخ سوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک می کنند، سنگ سودا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ کار
تصویر رنگ کار
کسی که اتومبیل، صنایع چوبی و امثال آن را رنگ می کند
کنایه از حیله گر، مکار، نیرنگ ساز، فریب دهنده، برای مثال نگه کرد گرسیوز رنگ کار / ز گفت سیاوخش با شهریار (فردوسی۲ - ۶۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ سا
تصویر سنگ سا
چیزی که با آن سنگ را می ساییدند، سنگ تراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ فسان
تصویر سنگ فسان
سان، سوهان یا سنگی که برای تیز کردن کارد، شمشیر و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو می کنند و به او سنگ می زنند تا بمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ بار
تصویر تنگ بار
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
دارای زنگ مثلاً ساعت زنگ دار، طنین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک سار
تصویر سبک سار
بی خرد، برای مثال دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبک سار (سعدی - ۱۲۹)، خودرای، فرومایه، خوار، بی وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ سال
تصویر تنگ سال
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سالی، بدسالی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نوعی از سیاست که آدمی را تا کمر درخاک نشانند و بر آن سنگ باران کنند بحدی که بمیرد. (غیاث). سیاستی باشد مشهور که آدمی تا کمر در خاک نشانند و سنگ باران کنند. (برهان). سیاستی است که به عربی رجم خوانند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : هرکه در حرم پادشاه رود و با دختر پادشاهان زنا کند جزای سنگسار باشد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی).
کنند آن هیونان از آن سنگبار
نمانند خود را در آن سنگسار.
نظامی.
برآمد یکی ابر ظلمات رنگ
بر آن سنگساران ببارید سنگ.
نظامی.
ما نگون و سنگسار آئیم از او
ما کساد و بی غبار آئیم از او.
مولوی.
، رسخ و رسخ در لغت به معنی ثبوت باشد که از ثابت شدن است، (اصطلاح اهل تناسخ) آن است که چیزی بسه مرتبه متنزل شود یعنی روح از صورت انسان بصورت حیوان دیگر جلوه نماید و بعد از آن بصورت نباتی چمن آرا گردد و آنرا بگذارد و بصورت جماد ظهور کند. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج). این لغت دساتیری است
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
سنگ ساینده:
گهی جانور بد رونده ز جای
بسینه زمین در بتن سنگسای.
اسدی.
زهر بقعه شدندی سنگ سایان
بماندندی در او انگشت خایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام مرغی است هندی و حبشی. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت بخط مؤلف) :
آسمان از ستاره نیم شبان
بچه ماند به پشت سنگی سار.
کسایی.
رجوع به سنگین سار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ آسا
تصویر سنگ آسا
ثابت و مستحکم و بی حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ سماق
تصویر سنگ سماق
سنگ سماک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سند ساز
تصویر سند ساز
جعل کننده سند
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ))
محکومی که او را تا کمر در خاک فرو می کردند و آن قدر با سنگ بر سر و رویش می کوفتند تا بمیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ فارسی معین
سنگباران، رجم، سنگلاخ، سنگستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سگ وار، پاچه گیر، سگ سر، آزمند، آزور، حریص، طماع
متضاد: قانع، خرسند، دنیاپرست، مادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
Ringing, Shrilly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کسی، که با ابزارهای گوناگون مانند پتک یا ابزارهای منفجرکننده، سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
звенящий , пронзительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
klingend, schrill
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
дзвінкий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
dzwoniący, piskliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
响亮的 , 刺耳地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
sonoro, estridentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی